مشکل اساسی که این گونه رویاپردازیها در پی دارند، نادیده گرفتنِ بسیاری از واقعیتهایِ علمیست که در نهایت موجب کژفهمی و ساده انگاریِ مخاطب میشود.
روزی آیزاک نیوتون زیرِ درختِ سیبی نشسته بود که ناگهان و با اصابتِ یک سیب به سرش، جاذبه را کشف کرد
در عبارتِ مزبور، سه اشتباهِ اساسی (اما مصطلح) وجود دارد که به بررسیِ تک تک آنها می پردازیم:
۱. نخستین مطلبی که باید به آن توجه کنیم، این است که در علمِ فیزیک، نیرویی که دو جسم بواسطه ی جرمشان به هم وارد میکنند را نیروی گرانشی، و نیرویِ گرانشیای که زمین به اجسام وارد میکند، نیروی گرانی مینامیم. بنابراین، گرانی که ترجمه ی عبارتِ گراویتی است، نوعی نیرویِ گرانشی (گراویتیشن) بوده که مختصِ زمین است.
بکار بردنِ عبارتِ جاذبه، به چند دلیل نادرست و نادقیق است: اول از همه، ما زمانی از جاذبه سخن میگوییم که دافعهای وجود داشته باشد. در حالی که در موردِ نیرویِ گرانشی، دافعهای در کار نیست. دوم، عبارت جاذبه، به تنهایی نمیتواند تفاوتِ میانِ گرانش و گرانی را نشان دهد و سوم، هنگامی که از جاذبه سخن میگوییم، مشخص نمیشود که آیا مقصودمان جاذبهی الکتریکیست یا جاذبهی مغناطیسی و یا جاذبهی گرانشی. بنابراین، به منظورِ اشارهی صریح و دقیق، بهتر است از اصطلاح جاذبهی گرانشی استفاده کنیم.

۲. داستان سُرایی در موردِ دانشمندان و رویدادهایِ تاریخِ علم، پدیدهی تازهای نیست و در بسیاری موارد، نقش پلی ارتباطی میان عوام و دانشمندان را ایفا میکند (از جمله شایعات و داستانهایی که برای گالیله و نیوتون و اینشتین ساخته شدهاند) .از همین نقطه نظر، بزعم برخی دانشمندان این افسانه پردازی ها مفید هم هستند، چرا که میتوانند وادیِ علم و دانش را (که در حالت عادی، ممکن است خسته کننده و خشک و جدی جلوه کند)، جذابتر و هیجان انگیزتر کنند. اما مشکلِ اساسی که این گونه رویاپردازیها در پی دارند، نادیده گرفتنِ بسیاری از واقعیتهایِ علمیست که در نهایت موجب کژفهمی و ساده انگاریِ مخاطب میشود.
با بیانِ داستانِ احتمالا تخیلیِ نیوتون و سیب، از منظری، تمامِ تلاشهایِ طاقت فرسا و شبانه روزیِ او، به همراه ذهن کنجکاو و مغز متفکرش را نادیده میگیریم و خواسته یا ناخواسته، به مخاطب این حس را القا میکنیم که اگر او هم در آن لحظهی تاریخی، بجایِ نیوتون زیرِ درخت مینشست، میتوانست پرده از اسرارِ طبیعت بردارد، اما حیف که نیوتون خوش شانستر بوده! البته نیوتون در اواخر عمر، مدعی شد که مشاهدهی سقوطِ یک سیب از درخت، برایِ او الهام بخش بوده، اما چگونگی و کیفیتِ این مهم، با آنچه در داستان آمده، از اساس متفاوت است.
۳. نیوتون گرانش (گرانی) را کشف نکرد. بدونِ شک انسانها از دیرباز با چنین نیرویی آشنا بودهاند (هر چند که قرار نبوده درکِ فیزیکیِ ما و نیوتون را از مفهوم نیرو داشته باشند!). بنابراین، گرانش چیزی نبود که کشفِ آن تا قرون هفدهم و هجدهم به طول بیانجامد. با این تفاسیر، نیوتون چه کرد و شهرتِ او معلولِ چیست؟
تا پیش از نیوتون و در وانفسایِ سیطره و نفوذِ فیزیک ارسطویی، تصورِ غالب بر این بود که قوانینی که رویِ زمین (عالم پست) حاکمند، با قوانینی که عالمِ بالا (ستارگان) را اداره میکنند، بسیار متفاوتند. در ضمن، ستارگان و سیارات، در مسیری دایروی، حرکت بی نقصی دارند که این حرکت، نیازی به توضیح ندارد.
اما نیوتون نشان داد همان مفاهیمی که بر رویِ زمین و برایِ اجسامی زمینی بکار می بریم، در موردِ عالم بالا نیز صادقند. به عنوانِ مثال، نیوتون اعتقاد داشت که نیرو، عامل تغییر حرکت است و تغییر حرکت، در راستای نیروی اعمال شده است و چنانچه نیرویی به جسم وارد نشود، جسم در مسیر مستقیم حرکت خواهد کرد. بنابراین، او بیان کرد که سیارات و ستارگان نیز از این قاعده مستثنا نیستند و اتفاقا حرکتِ دایرویِ ماه و سیارات، نیاز به توضیح دارد و این توضیح، همان نیروست.
در ادامه، نیوتون حرکت ماه را در نظر گرفت و سقوطِ یک سیب را با حرکت ماه مقایسه کرد. وی به این نتیجه رسید که همان نیرویی که موجبِ افتادنِ سیب بر رویِ زمین میشود، موجب گردشِ ماه به دور زمین نیز میگردد. به عبارتِ دیگر، همانگونه که حرکت سیب به سویِ زمین، سقوط آزاد است، حرکتِ ماه پیرامونِ زمین نیز نوعی سقوط آزاد محسوب میشود. (سقوط آزاد، حرکتیست که صرفا تحت تاثیر گرانی باشد). بنابراین، ماه در هر لحظه در حالِ سقوط است؛ سقوط نه بر روی زمین، که حول زمین.
بر همین مبنا، او قانون جهانیِ گرانش خود را به شکلی ساده اما اساسی عرضه کرد؛ قانونی که برایِ تمامیِ اجرام (زمینی و آسمانی) صدق میکند و نیرویِ جاذبهی گرانشی میانِ دو جسم را توضیح می دهد (چه آن را در موردِ دو مداد بکار ببریم و چه در مورد دو ستاره).
منابع:
فیزیک مفهومی- پل هیوئیت- ترجمه منیژه رهبر- انتشارات فاطمی
دانشنامه ی فیزیک- مرکز تحصیلات تکمیلی علوم پایه- زنجان
سرگذشت فیزیک- جورج گاموف- ترجمه رضا اقصی